می توانیم حس زیبایی داشته باشیم.حتی می توانیم حس زیباتری هم داشته باشیم.کافی است شعله های احساس پاکی را که دراطراف و پیرامون خود مشاهده می کنیم آنرا به درون خود راه دهیم.دروازه های درون خودمان را به دریچه های باصفای بیرون بازکنیم.حس زیبا داشتن را با سلام کردن و یا با پاسخ سلام کوچکی،می توان به درونمان میهمان کنیم.می توان ناامیدی و ناتوانی،یاس و پژمردگی راه از خود دورساخت.وقتی به بیابان خشک و بی آب و علفی هم می رسیم احساس یاس و ناامیدی را به خود راه ندهیم به این بیندیشیم که همین بیابان خشک و بی آب و علف روزگاری شاهد غوغای تمدنها ومکان شور زندگانی و محل گذشتگان بوده است.اگر کمی آهسته برروی شن و ماسه هایی که قدم برداریم صدای کودکان و نجوای زندگانی را می شنویم.بوی حیات درگذشته به ما امید می دهد.آنها اینجا چه می کرده اند؟ مگر می توان تمدنی،بنایی و میراثی را بر روی شنها و ریگ ها باقی نهاد؟ بیشتر کاروانسراهای ایران در بیابانهای خشک و بی آب و علف بعد از هزارسال هنوزنگاه مان را به خود خیره می کنند.اگر بدنبال حس زیبا می گردید دربابانها هم از دریافت آن احساس زیبا بی نصیب نیستید فقط کافی است که بدانید زیباترین، مجللترین، وسیعترین و بیشترین تعداد کاروانسراها در دشتهای فلات ساخته شده و اکثر قریب به اتفاق آنها دارای یک حیاط مرکزی و دو و یا چهار ایوان بزرگ در جوانب حیاط میباشند. در این کاروانسراها اتاق مسافران در اطراف حیاط مرکزی و اصطبلها در پشت اتاق مسافران احداث شده است.اطاق مسافرین معمولاً چند پله بالاتر از حیاط بوده تا هم از ورود آب و گل به درون اتاقها جلوگیری شود و هم از گرد و خاک کف حیاط قدری دورتر باشند. در بعضی از کاروانسراها که خدمات بهتری ارائه میشده، بین اطاقها و حیاط، ایوانی به عرض حدوداً دو متر قرار داشته. مساحت اطاقها غالباً از ده الی دوازده مترمربع تجاوز نمیکرده است. نور و تهویه اطاقها از طریق بازشوی ورودی و بعضاً پنجره مجاور آن تأمین میشده است.نوری که با گذشت هزاران سال.صدها سال به درونتان راه پیدا می کند.همه ملیتها این حس زیبا را می توانند داشته باشند.چرا که هنرساختن تمدن در بابانها را درمیان مردمان مصرکهن،مکزیک و پرو،لیبی و تونس،مراکش و اسپانیا،برزیل و سودان،سومالی و اتیوپی و....را هم می توان دید.کافی است که به هر کوه و دشت و بیابان که گام می نهید به این نکته بیندیشید که جایی که قدم گذاشته اید در زیر پایتان غوغایی در روزگاران گذشته برپا بوده است.رد پای انسانهای گذشته را می بینید و آواز کودکان ماقبل تاریخ را،
وقتی به مکانهای تاریخی راه سپارده اید در مقاطعی از حرکتمان سعی کنیم توقف نماییم. به اطراف بنگریم.و به قاب تصاویری از کاروانسراهای مخروبه و ویرانه های سوت و کورجلوی چشمانمان بیشتر نگاه کنیم.با همین نظارهکردن هاخواهید دید که چه احساس زیبایی،با شکوهی،غرورآفرین و شورانگیزی به درونتان راه می یابد. وقتی فکر کنیم که این قلعه های سرشکسته امروز، دژهای مستحکم دیروز دربرابر هجوم دشمنان من و تو به سرزمینمان بودند چه احساسی خواهیم داشت؟وقتی کاروانسرایی که در دل بیابان بی آب و علف در حال ویران را میبینی در نخست احساس ترسی درونت را به خود مشغول می دارد اما وقتی ببینی همین بنا روزگاری هزاران هزار کاروان در راه مانده،خسته و در معرض مرگ و سارقان آن دوران رهانیده به خود می بالید.
دیدن بنای های تاریخی در کوه و بیابان،دشت و صحرا،آبادی های خاموش و فراموش شده از زابل و زابلستان تا کویر بی حیات لوت و نمک،فقط دیدن یک اثر و جای پا نیست بلکه این دیدن یعنی دیدار با انسان های گذشته و نیز دیدار با گذشته خودمان است.
touraj rahbar Ganjeh.archaeologist